[اشتباه]
پارت:2
فیک جونگکوک
چشماشو باز کرد و به دور ورش نگاه کرد
دکتر رو دید که گفت:
~استراحت کنید تا وقتی ک سروم تموم بشه
-باشه
دکتر خواست بره ک ات گفت:
-کی منو اورد اینجا؟
~کسی ندیده کی بوده
-باشه مرسی
~پس من تنهاتون میزارم استراحت کنید
تنهامون بزاره؟
پدرش رو دید
-اقای کیم
×هیششش جلوی بقیه منو بابا صدا کن
و لبخندی زد
وقتی دکتر رفت لبخندش مهو شد و به سمتش رفت
×میخای آبرو منو ببری؟
بدون اینکه توی صورتم هیچ احساسی باشه سکوت کردم
×نمیگی اگ از اونجا ی خبرنگار رد میشد یا یکی تورو میشناخت چ اتفاقی میافتاد؟
حرفای تکراری
حوصله سر بر
-تمام شد اقای کیم؟
توی صورتم غرید
×اینقدر با من بازی نکن من خودم تورو بزرگ کردم و تو ی چشم بهم زدن میتونم همه چیزو ازت بگیرم
لبخندی زدم
چیزی ازم بگیره؟
چیزی دارم ک بخاد بگیره؟
چی دارم؟
مامان دارم؟
عشق دارم؟
هیچی ندارم!
بدون توجه ب حرفاش چشمام رو بستم
×ی پیشنهاد برات دارم
-نگهش دار برای خودت کیم
×باید از کره بری
چشمام رو باز کردم و نگاهش کردم
-برم؟کجا برم؟
×هرجا خواستی میتونی بری فقط برو نمیخام توی کارام دخالت کنی پس بهتره بری
به فکر فرو رفتم
تا الانم مونده بودم بخاطر جونگکوک بود الان جونگکوکی دارم؟نه
پس موندنم فقط عذابم میده
-قبوله
خندید و گفت:
×خوبه
دو روز بعد:
£اقای جئون
+بله
£رییس گروه الماس سیاه خواست شما رو ببینن
+چرا
£گفتن اینارو وقتی همدیگه رو دیدین بهتون میگن
+باشه میتونی بری...ادامه دارد
شرط:
لایک۴۰
کامنت:۳۰
فیک جونگکوک
چشماشو باز کرد و به دور ورش نگاه کرد
دکتر رو دید که گفت:
~استراحت کنید تا وقتی ک سروم تموم بشه
-باشه
دکتر خواست بره ک ات گفت:
-کی منو اورد اینجا؟
~کسی ندیده کی بوده
-باشه مرسی
~پس من تنهاتون میزارم استراحت کنید
تنهامون بزاره؟
پدرش رو دید
-اقای کیم
×هیششش جلوی بقیه منو بابا صدا کن
و لبخندی زد
وقتی دکتر رفت لبخندش مهو شد و به سمتش رفت
×میخای آبرو منو ببری؟
بدون اینکه توی صورتم هیچ احساسی باشه سکوت کردم
×نمیگی اگ از اونجا ی خبرنگار رد میشد یا یکی تورو میشناخت چ اتفاقی میافتاد؟
حرفای تکراری
حوصله سر بر
-تمام شد اقای کیم؟
توی صورتم غرید
×اینقدر با من بازی نکن من خودم تورو بزرگ کردم و تو ی چشم بهم زدن میتونم همه چیزو ازت بگیرم
لبخندی زدم
چیزی ازم بگیره؟
چیزی دارم ک بخاد بگیره؟
چی دارم؟
مامان دارم؟
عشق دارم؟
هیچی ندارم!
بدون توجه ب حرفاش چشمام رو بستم
×ی پیشنهاد برات دارم
-نگهش دار برای خودت کیم
×باید از کره بری
چشمام رو باز کردم و نگاهش کردم
-برم؟کجا برم؟
×هرجا خواستی میتونی بری فقط برو نمیخام توی کارام دخالت کنی پس بهتره بری
به فکر فرو رفتم
تا الانم مونده بودم بخاطر جونگکوک بود الان جونگکوکی دارم؟نه
پس موندنم فقط عذابم میده
-قبوله
خندید و گفت:
×خوبه
دو روز بعد:
£اقای جئون
+بله
£رییس گروه الماس سیاه خواست شما رو ببینن
+چرا
£گفتن اینارو وقتی همدیگه رو دیدین بهتون میگن
+باشه میتونی بری...ادامه دارد
شرط:
لایک۴۰
کامنت:۳۰
۱۰.۸k
۰۲ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.